دیگه اینجا چیزی نمینویسی
اشکال نداره
همه نظر تنها میمونم
بازم اشکال نداره
رفتم جای دیگه
شاید اونجا...
شده ام بت پرست تو
قسم به چشمون مست تو
به کنج میخونه روز و شب
شده ام جام دست تو
به تو چون سجده می کنم
شرر تو هر سینه میزنم
ز غصه می خوام که بعد از این
بت روی تو بشکنم
تا کی من و شکایت تا کی غم و تــــباهی مارا بکشـــت جانـــــان با جرم بــی گناهی
ماییم و شیون و آه،هر لحظه گاه و بیگاه ماییم سالک عشق در این کویر بیراه
ما خواهش و نیازیم،گم گشته در نمازیم بیچاره ایم اما بر خلق چاره ســـــــازیم
ما در کمین عشقیم دور است عشق از ما بنگر امین عشقیم ، دل داده و مصــــــفا
ما ماهی غریبیم در این یم می آلـــــود گه غصه دار هستیم گه در رضا و خشنود
با ما سخن مگویید جز از وفا و احســـــــان از جــــان ما مخواهید جز اقتدای جانـــــان
در خویش گم شده ایم تا بینشان بمیریم پیدا شویم روزی، روزی که جان بگیریم